چشم هایش را مالید. تمام شب بیدار بود و فکر می کرد به تبلتی که بارها برای مادرش از آن حرف زده بود. با شنیدن تولد تولدت مبارک، چشم هایش برق زد. شمع ده سالگی کیک تولدش را قبل از سه گفتن مادرش فوت کرد. به دستان مادرش خیره شد؛ دستان مادرش او را احاطه… بیشتر »