داستان مقصر ?کلاس پر از صدا بود. مهتابی بالای سرش ویز ویز می کرد. چند نفری انتهای کلاس برای خودشان جلسه گرفته بودند. مینا با چشم های درشتش ماجرایی را با آب و تاب تعریف می کرد. ???دو سه ردیف اول کلاس سر بچه ها در کتاب و جزوه بود. ?♀ فرزانه چند… بیشتر »