باران
حباب های کوچک و بزرگ روی سطح آب لبخند بر لبت می آورد هرچند آب جمع شده در گودال شفاف نیست اما باعث می شود سرت را بالا بگیری و به آسمان خاکستری نگاه کنی و زیر لب شکری می گویی عمیق نفس می کشی بوی باران بوی خاک نم خورده را . به دانه های ریز ودرشت باران نگاه می کنی با دل و جان غرش آسمان راگوش می دهی و رعدوبرقش را شکار می کنی با تمام وجود این صحنه ها را در ذهنت حک می کنی شاید این صحنه تکرار نشدنی باشد دیگر نمی خواهی حسرت بخوری که ای کاش آخرین ریزش برف را در خاطرم ثبت می کردم تا هم خودم با یادآوری آن لذت ببرم هم برای بچه های این دهه که دیگر برف ندیده اند سفیدیش ، خرچ خرچش زیر پا، آدم برفی و گوله برفی های پرتابی به سوی همدیگر را، تصویر سازی کنم تا آنها هم با خیالش لذت ببرند. دوباره سرت را به سمت آسمان بالا می گیری و می گویی آخرین باران امسال و سال های بعدمان نباشد، فراموشمان نکن هرچند فراموشت کرده ایم.
فرم در حال بارگذاری ...