دستانش را در درون آب فرو کرد. لبخند بر لبان رود شکوفه زد . دستان پر از آب ابوالفضل العباس(ع) بالا رفت. رود بر لب های خشکیده اش خیره شد و گفت:« بنوش علمدار حسین (ع) گوارای وجودت . مي دونی چند روزه که منتظرم دوباره با یارانت بیایی و مشک هاتون را سیراب از… بیشتر »