شکرانه ارسال شده در 4ام خرداد, 1399 توسط صبح طلوع در شهدستان قوز کرده لب حوض نشسته بود. با دست های چروکیده و لرزانش به حسن یوسف ها آب می داد. مبینا با دمپایی لک لک کنان از ایوان پایین آمد:” مادرجون، پول سر طاقچه برا کیه؟ “ لپ های چروکیده آویزانش را باد کرد: “فطریه اس، شکرانه سلامتی جسم و… بیشتر »