فریماه هر روز از یک مسیر ثابت می رفت و بر می گشت. در نبود دوستش، سنگریزه ای را همراه قدم های خود کرد. خورشید مستقیم می تابید و آسفالت خیابان، گرما را با شدت بیشتری به صورت خورشید بر می گرداند. مردم از گرما به خانه هایشان پناه برده بودند. فریماه… بیشتر »