خنده ی گریه ارسال شده در 31ام اردیبهشت, 1399 توسط صبح طلوع در شهدستان وسط کلاس حلقه زده بودند. حمید میان حلقه رفت و گفت:” بچه ها فرزین را دیدید،چطوری راه میره؟ ” یک پایش را یک وری کرد و مثل شَل ها راه رفت. همه زدند زیر خنده. حمید به تقلید راه رفتن فرزین ادامه داد و چشم هایش را لوچ کرد و گفت:” چشم… بیشتر »